• جمعه 14 اردیبهشت 1403
  • الْجُمْعَة 24 شوال 1445
  • 2024 May 03
یکشنبه 5 دی 1400
کد مطلب : 149095
+
-

نگاهی به فیلم‌های زندگینامه‌ای در سینمای ایران به مناسبت اکران «منصور»

زندگی و زمانه  این چهره‌های آشنا

زندگی و زمانه  این چهره‌های آشنا

یاور یگانه - روزنامه‌نگار

در دنیای ادبیات، معمولا «زندگینامه» یا «بیوگرافی» (Biography) فاقد آن ‌شأن و منزلتی است که سایر قالب‌های ادبی از آن بهره‌مندند. شرح زندگی و زمانه افراد مختلف، از سیاستمداران و دانشمندان و فلاسفه گرفته تا هنرمندان و ورزشکاران و نویسندگان، هرقدر هم جذاب و روشنگر باشد، اما تصور می‌شود فاقد آن ادبیتی است که از یک قالب ادبی انتظار می‌رود. با این حال، زندگینامه‌نویسی را چه قالبی ادبی بدانیم و چه آن را صرفا گزارشی از وقایع و سرنوشت زندگی یک شخص به شمار آوریم، نمی‌توان کتمان کرد که زندگینامه‌نویسی مشتاقان فراوانی در میان کتابخوانان دارد. برای اثبات این ادعا لازم نیست سراغ نمونه‌های پرفروش خارجی برویم؛ اگر به همین بازار نحیف کتاب در ایران نگاهی بیندازیم، زندگینامه‌های ترجمه‌ای یا تألیفی متعددی را می‌توان مثال زد که مورد استقبال قرار گرفته‌اند و به چاپ‌های چندم رسیده‌اند. اما چه چیزی باعث جذابیت زندگینامه‌ها می‌شود؟ این قالب نوشتاری چه چیزی به خواننده عرضه می‌دارد که هر ساله در سرتاسر دنیا کتاب‌های متعددی درباره زندگی افراد نامدار ـ و حتی کسانی که اسم و رسم چندانی ندارند، اما به هر ترتیب موضوع کتابی قرار گرفته‌اند ـ منتشر می‌شود؟ زندگینامه دو نیاز مهم خواننده را برآورده می‌سازد؛ اول، اقناع کنجکاوی خواننده درباره یک انسان و دوم، پرده برداشتن از واقعیت. نکته جالب درباره زندگینامه‌ها این است که با همه جعل‌ها و بی‌دقتی‌هایی که ممکن است به یک زندگینامه راه یابد، معمولا لذتی که از مطالعه یک زندگینامه حاصل می‌شود، بی‌خلل باقی می‌ماند. در میان زندگینامه‌نویسان ایرانی هستند کسانی که با آگاهی از میل بی‌انتهای خوانندگانش به کنجکاوی، از نوشتن درباره مسائل و موضوعات مکتومی که اطلاعات و شواهد و مدارک زیادی درباره‌شان موجود نیست منصرف نشده‌اند و خواننده از همه‌جا بی‌خبر را که تشنه واقعیت بوده، با خود به سفری خیالی برده‌اند. مخاطب زندگینامه‌ها آنقدر وسیع است که در سینما نیز فیلم‌های «زندگی‌‎نگاره» (Biopic) تمرکز بر زندگی افراد واقعی در زمان حال یا گذشته را دستمایه کار خود قرار دادند. اگر خواندن زندگینامه افراد مشهور پرطرفدار است، دیدن آنها روی پرده نقره‌ای که این‌طرف و آن‌طرف می‌روند، دچار مشکل می‌شوند، از پس مشکلات‌شان برمی‌آیند، عاشق می‌شوند، فارغ می‌شوند، غلبه می‌کنند، شکست می‌خورند و در نهایت نامشان در تاریخ می‌ماند، به‌مراتب هواخواهان بیشتری دارد. به‌رغم اینکه زندگی‌نگاره‌ فرم امتحان‌پس‌داده و محبوب و سودآوری در سینما محسوب می‌شود، اما سینمای ایران چندان به آن روی خوش نشان نداده و نه از ظرفیت این قالب روایی برای خلق درام‌های جذاب بهره‌برده و نه به واسطه این قالب به معرفی مشاهیر و زندگی و زمانه افراد مختلف پرداخته است. با این حال، امسال یک فیلم زندگی‌نگاره در سینمای ایران اکران شد؛ «منصور» ساخته سیاوش سرمدی که زندگی شهید منصور ستاری، یکی از فرماندهان نیروی هوایی ارتش، را به تصویر می‌کشد. اما جز منصور دیگر چه فیلم‌هایی درباره شخصیت‌های واقعی در سینمای ایران ساخته شده است؟ جواب این سؤال را در مطلب پیش‌رو خواهید یافت.

صلاح‌الدین ایوبی (1351) / کارگردان: حسن ساسان‌پور

داستان: در قرن دوازدهم میلادی کشیشی صلیبیان را تحریک می‌کند که بیت‌المقدس را تسخیر کنند. سپاهیان اروپایی به بیت‌المقدس حمله می‌برند و عده‌ای زن و کودک را هلاک می‌کنند. صلاح‌الدین ایوبی کودک یتیمی به نام وحید را به محل سپاهیان ریچارد شیردل می‌برد. شوالیه‌ای جاه‌طلب ریچارد را با تیر و کمان سربازان مسلمان زخمی و سپس شایعه می‌کند که مسلمانان قصد جان ریچارد شیردل را داشته‌اند. صلاح‌الدین در مقام پزشکی که از جانب مسلمانان آمده، ریچارد را درمان و توطئه را خنثی می‌کند. دوستان شوالیه، پرنسس ادیت را می‌ربایند و شوالیه باز شایعه می‌کند که دست صلاح‌الدین در کار است. صلاح‌الدین دستگیر و به کمک آن کودک یتیم می‌گریزد و پرنسس را نجات می‌دهد. صلاح‌الدین جور و جفای شوالیه در حق مسلمانان را به پرنسس نشان می‌دهد. پرنسس نزد ریچارد می‌رود و از جوانمردی‌های صلاح‌الدین و مسلمانان می‌گوید. پرنسس را محاکمه می‌کنند و در لحظه‌ای که قرار است به صلیب کشیده شود، صلاح‌الدین او را نجات می‌دهد و شوالیه را از پا درمی‌آورد. سپس در نبردی تن به تن ریچارد را شکست می‌دهد اما او را نمی‌کشد و می‌گذارد به کشورش بازگردد اما پرنسس نزد صلاح‌الدین می‌ماند.
 فیلمی که به جای تکیه بر مولفه‌های فیلم‌های زندگی‌نامه‌ای و وفاداری به تاریخ یا صرفا الهام گرفتن از آن، برآمده از سینمای فیلمفارسی و قهرمان‌پردازی بی‌پایه و غیرواقعی آن سینماست. ساسان‌پور در مسکو سینما خوانده بود اما این فیلم نشانی از اینکه فردی سینماشناس و آشنا به اصول کارگردانی در پشت دوربین آن حضور داشته ندارد. فیلم در گیشه هم فروش خوبی نداشت. بازیگر نقش صلاح‌الدین ایوبی، جونیت آرکین، بازیگر ترکیه‌ای بود که در تعدادی از فیلم‌های ایرانی آن دوران حضور داشت.

ستارخان (1351)/کارگردان: علی حاتمی

داستان:کربلایی‌علی که مشروطه‌خواه است، در جست‌وجوی پناهگاهی در بازار تبریز به ستار قره‌داغی معروف به ستارخان می‌رسد و هر دو با هم می‌گریزند اما هنگام فرار به‌دست نیروهای امنیتی بازداشت و بازجویی می‌شوند. در این میان حیدرخان عمواوغلی تلاش می‌کند آنها را آزاد کند و سپس به تهران می‌روند. در تهران ستارخان به جبهه مشروطه‌خواهان پیوسته و فرمانده یک‌صد سوار مشروطه‌چی می‌شود. در آنجا ستارخان و کربلایی علی با باقرخان دیدار و پیمان‌نامه‌ای را امضا می‌کنند. همزمان اتابک با شلیک گلوله عباس آقای صراف کشته می‌شود و حیدرعمواوغلی هم صراف را می‌کشد. پس از تعطیلی مجلس و به توپ بسته شدن آن به‌دست نیروهای قزاق به سرکردگی لیاخوف، حیدرعمواوغلی رهسپار تبریز می‌شود و مردم آن شهر را در هواداری از ستارخان برمی‌انگیزاند. در همین هنگام قشون دولتی وارد تبریز شده و جنگ آغاز می‌شود. شماری از مجاهدان کشته و زخمی می‌شوند و شهر سقوط می‌کند. کربلایی علی که دستگیر و شکنجه شده با سرنوشت تلخی روبه‌رو می‌شود. همسر و فرزندش خودکشی می‌کنند و خودش هم تیرباران می‌شود. مجاهدان در تبریز شکست می‌خورند و ستارخان و باقرخان نیز دستگیر و به تهران فرستاده می‌شوند و در باغ اتابک به‌عنوان اسیر نگهداری می‌شوند.
   فیلم به‌رغم اینکه از بازیگرانی همچون علی نصیریان در نقش ستارخان، عزت‌الله انتظامی در نقش حیدر عمواوغلی، عنایت‌الله بخشی در نقش باقرخان، محمدعلی کشاورز در نقش اتابک و... بهره می‌برد و تدارکش ـ در مقایسه با فیلم‌های آن زمان ـ عظیم بود، نتوانست توجه مردم را برانگیزد. با این حال، بعد از تقریبا 50سال، این فیلم همچنان مهم‌ترین فیلمی است که درباره ستارخان و باقرخان ساخته شده و به روایت گوشه‌هایی از واقعه مشروطه پرداخته است.

سفیر(     1361  )/کارگردان: فریبرز صالح

داستان: قیس بن مسهر با نامه‌ای از سوی امام حسین علیه‌السلام برای سلیمان بن صرد خزاعی به کوفه می‌رود که در راه به‌دست مأموران ابن زیاد، والی کوفه، دستگیر می‌شود و به زندان می‌افتد. در زندان به وی گفته می‌شود که درصورت سخنرانی علیه حسین بن علی از زندان آزاد خواهد شد. قیس این شرط را می‌پذیرد اما وقتی روی منبر می‌رود، علیه یزید سخنرانی می‌کند. پس از این سخنرانی قیس به دستور ابن زیاد کشته می‌شود.
   در شماره 3مجله «فیلم» در نقدی بر این فیلم نوشته شده: «سفیر به‌عنوان نخستین تجربه یک فیلمساز ایرانی در زمینه کارگردانی یک فیلم به‌اصطلاح عظیم، آنگونه که از پیش تصور می‌شد، ناموفق نیست. لباس سیاهی‌لشکرهای فیلم، مثل فیلم‌های تاریخی پارس فیلم، تازه از خیاطی نیامده و برقش چشم را نمی‌زند، کنترل کارگردان بر صحنه‌های شلوغ چشمگیر است و باز مثل فیلم‌های تاریخی پارس‌فیلم، در صحنه‌های زد و خورد، افراد به جای گلاویز شدن با هم شوخی نمی‌کنند... سفیر، یک فیلم قصه‌گو است، قصه‌ای را تخت و هموار می‌گوید. هیچ‌گاه ملال‌آور نمی‌شود و به‌رغم طولانی بودن فیلم، تماشاگر را به‌دنبال خود می‌کشد...». تولید این فیلم که تدارکی بیشتر از فیلم‌های معمول ابتدای دهه 60می‌طلبید، در میانه جنگ اتفاق نادری بود. از اسب و لباس و وسایل صحنه گرفته تا لوکیشن‌های فیلمبرداری به سختی فراهم شده بودند و نتیجه کار هم قابل‌قبول بود. کیهان رهگذر که به همراه صالح  فیلمنامه را نوشت، در سال‌های بعد، نویسنده سریال «سربداران» (1363) و کارگردان و نویسنده سریال «بوعلی سینا» (1366) شد و در شکل‌گیری و تثبیت قواعد سریال‌های تاریخی نقش مهمی داشت.

 میرزا کوچک‌خان (۱۳۶۲) /کارگردان: امیر قویدل

داستان: بعد از پایان جنگ جهانی‌اول، با اعمال نفوذ انگلیسی‌ها، در ایران وثوق‌الدوله به قدرت می‌رسد. او ابتدا به میرزاکوچک‌خان پیشنهاد می‌کند که ضمن تأمین جانی به عتبات برود و قوایش را در اختیار دولت قرار دهد. وثوق‌الدوله، بعد از مخالفت میرزا با این پیشنهاد، تیمورتاش را با 20هزار قزاق به‌عنوان والی گیلان می‌فرستد تا جنگلی‌ها را سرکوب کند. در این ایام، حاج احمد‌کسمایی، یکی از سران مؤثر نهضت جنگل، خود را تسلیم می‌کند. میرزا که نمی‌خواهد با هموطنانش بجنگد، تصمیم می‌گیرد با افرادش به اعماق جنگل عقب‌نشینی کند. در تعقیب و گریزی طولانی، عده‌ای از جنگلی‌ها از پای درمی‌آیند و عده‌ای هم اسیر می‌شوند. به مرور زمان عده‌ای فرار می‌کنند و بخشی هم تسلیم می‌شوند که ازجمله آنها دکتر حشمت است که نیروهای قزاق به امان‌نامه‌ای که برای او امضا کرده بودند، وفا نمی‌کنند و سرانجام دکتر حشمت در رشت اعدام می‌شود. میرزا با از دست دادن بعضی از دوستان سابقش که اثرات مهمی در قیام او داشتند ازجمله دکتر حشمت و حاج احمد کسمایی، به بعضی دیگر از دوستانش ازجمله احسان‌الله‌خان و خالوقربان میدان می‌دهد و آنها نیز میرزا را ترغیب به دوستی با اتحاد جماهیر شوروی می‌کنند. میرزا عزم خود را جزم می‌کند که به بادکوبه برود و با انقلابیون آنجا دیدار کند.
  قویدل فیلم دیگری به نام «سردار جنگل» (1363) هم دارد.با وجود این دو فیلم مرحوم امیر قویدل درباره میرزا کوچک‌خان، اما همچنان تصویری که اغلب مردم از میرزا کوچک‌خان در ذهن دارند به سریال «کوچک جنگلی» ساخته بهروز افخمی و با بازی علیرضا مجلل در نقش میرزا برمی‌گردد. در هر دو فیلم قویدل، ولی‌الله مؤمنی نقش میرزا را بازی می‌کند.

 خلبان (1376)/کاگردان: جمال شورجه 

داستان: سرتیپ عباس دوران، خلبان موفق نیروی هوایی که دشمن چندبار در ترور او ناکام مانده، سرپرستی عملیات دشواری بر فراز خاک بغداد را به‌عهده می‌گیرد و همراه با یک اسکادران شامل 10هواپیمای جنگنده به بغداد هجوم می‌برد تا علاوه بر گذشتن از دیوار مستحکم پدافند بغداد، با پرواز در ارتفاع پایین دیوار صوتی را بشکند. هدف از این عملیات ناامن نشان دادن بغداد است که به‌عنوان شهر میزبان کنفرانس سران کشورهای غیرمتعهد انتخاب شده‌ است. داوید، مسئول خارجی ستاد خبری بغداد، با هجوم هواپیماهای ایرانی می‌گریزد و بلومی، خبرنگار مشهور مستقل خارجی که به بغداد دعوت شده، با گروهش تنها می‌ماند. بلومی که برای امن نشان دادن بغداد تبلیغات زیادی به راه انداخته، با دیدن هواپیماهای ایرانی نظرش عوض می‌شود و گروه همراهش را وادار به عکاسی و فیلمبرداری برای تهیه گزارشی تازه از وضعیت بغداد می‌کند. درحالی‌که عراقی‌ها سعی دارند حضور هواپیماهای ایرانی را یک مانور داخلی جلوه دهند، هواپیمای سرهنگ عباس دوران ـ که با دو درجه ارتقا از درجه سروانی به سرهنگی رسیده ـ دچار نقص فنی می‌شود و به اصرار او، هواپیمای همراهش محمود اسکندری بازمی‌گردد تا پیروزی در عملیات را به اطلاع نیروهای خودی برساند. سرهنگ عباس دوران با هواپیمای در حال انفجار خود به تنهایی در ارتفاع پایین بر فراز بغداد پرواز می‌کنند و به هتل محل اقامت خبرنگاران برخورد می‌کند.
   جمال شورجه فیلم دیگری هم با عنوان «عبور از خط سرخ» (1374) درباره شهید عباس دوران دارد. در هر دو فیلم علی دهکردی نقش شهید خلبان عباس دوران را ایفا کرده است. متأسفانه هیچ‌یک از این دو فیلم چندان نتوانسته در حافظه جمعی تماشاگران سینمای ایران به‌عنوان فیلم‌هایی درباره رشادت این شهید ماندگار شود.

 اخراجی‌ها  (1385)/کارگردان: مسعود ده‌نمکی

داستان: مجید سوزوکی، از جوانان پرشر شور جنوب تهران، عاشق دختر پیرمرد عارفی به نام میرزا می‌شود. میرزا، شرط ازدواج مجید و دخترش را سر به راه شدن او می‌داند. مجید تصمیم می‌گیرد برای اثبات سر به راه شدن خود به جبهه برود که بقیه دوستانش نیز با او همراه می‌شوند. برای حضور آنها در جبهه، مخالفت‌هایی وجود دارد اما با ضمانت میرزا و یکی دیگر از رزمنده‌ها آنها به پادگان آموزشی می‌رسند. در پادگان، رفتار این گروه ناجور، مخالف تمام ارزش‌هایی است که در میان رزمندگان وجود دارد. اما وقتی پای مجید و دوستانش که تقریبا هر نوع عیب و ایرادی دارند به جبهه و درگیری می‌رسد، در برابر دشمن پا پس نمی‌کشند و در نهایت مجید به شهادت می‌رسد. 
   فیلم در زمان خودش، با استقبال تماشاگر مواجه شد و فروش فوق‌العاده‌ای داشت. شهید مجید خدمت معروف به مجید سوزوکی شخصیتی واقعی است که ده‌نمکی داستان نخستین فیلم سینمایی‌اش را از سرگذشت او وام گرفته است. بازیگر نقش مجید سوزوکی، کامبیز دیرباز بود.

 چ (1392)/کارگردان: ابراهیم حاتمی‌کیا

داستان: در اواخر مرداد سال ۱۳۵۸، مصطفی چمران از طرف دولت موقت مأموریت پیدا می‌کند به پاوه برود و درگیری داخلی به‌وجود آمده در آنجا را خاتمه دهد. چمران با تکیه بر نگاه عرفانی و بینش صلح‌جویانه‌اش، هم باید در برابر جسارت و میل به عدالت‌طلبی اصغر وصالی به‌عنوان فرمانده رزمندگان مستقر در پاوه مقاومت کند و هم رئیس شورشیان را قانع کند که دست از درگیری بردارد. وصالی که جوانی پرشور است و روحیه‌ای انقلابی دارد،  صلح‌طلبی و میل چمران به جلوگیری از برخوردها و ملایمت او را به انفعال تعبیر می‌کند و مدام با او کشمکش دارد. تیمسار فلاحی، فرمانده نیروی زمینی ارتش، هم در این میان نماینده نگرش دیگری به جنگ است و سعی می‌کند اوضاع را طبق تشخیص خود مدیریت کند. چمران همه تلاش‌اش را می‌کند که گروه‌های فکری و عقیدتی مختلف را به وحدت و رفتار عاقلانه تشویق کند. اما برخلاف پیش‌بینی‌های او نه رئیس شورشیان که رفیق قدیمی اوست، پیشنهاد صلح را می‌پذیرد و نه وصالی و همسنگرانش حاضر می‌شوند دست از مقاومت بردارند. بدین‌ترتیب چمران که دردی عارفانه را در دل تحمل می‌کند، 2روز سخت و طاقت‌فرسا را پشت سر می‌گذارد، درحالی‌که نیروهای معارض در حال تسخیر شهر هستند. تا اینکه به فرمان مستقیم امام(ره) نیروهای رزمی کافی از مرکز به سرعت به محل اعزام می‌شوند و درگیری‌ها پایان می‌یابد.
   این فیلم برشی از زندگی شهید چمران است که سعی در نشان دادن منش و بینش او دارد. چمران حاتمی‌کیا نه مرد جنگ که مرد صلح است و ترجیحش بر این است که با مذاکره به غائله خاتمه دهد. با این حال، بعضی به فیلم خرده گرفتند که تصویر منفعلی از چمران ارائه کرده و از آن مرد رزم نشانی در فیلم نیست. ابوالفضل عرب‌نیا ایفاگر نقش چمران بود که در انتهای فیلمبرداری این فیلم با گروه به مشکل خورد و حاضر نشد برای فیلمبرداری نماهای باقی‌مانده سر صحنه حاضر شود.

ایستاده در غبار  (1394)/کارگردان: محمدحسین مهدویان

داستان: این فیلم درباره زندگی یکی از فرماندهان جنگ، جاوید‌الاثر احمد متوسلیان، است. فیلم به شرح زندگی احمد از کودکی می‌پردازد و رشد و شکل‌گیری شخصیت او را نشان می‌دهد. فیلم با زندگی شخصی احمد شروع می‌شود و بعد علاقه‌مندی او به فعالیت‌های انقلابی را منعکس می‌کند و حضور او را در جبهه‌های جنگ شرح می‌دهد. اما در نهایت سرنوشت احمد متوسلیان فرسنگ‌ها دورتر از مرزهای ایران رقم می‌خورد.
   فیلم روایتی مستندگونه دارد و در آن از دیالوگ به شیوه معمول فیلم‌های داستانی خبری نیست. صدای افراد واقعی که با آنها درباره احمد متوسلیان مصاحبه شده یا صداهای به‌جامانده از سخنرانی‌ها و مکالمات احمد متوسلیان با تصاویری که به شیوه‌ای کاملا واقع‌نما بازسازی شده، مصالح اصلی این فیلم به‌شمار می‌روند و جالب این است که این شیوه غیرمتعارف روایت، در اکران عمومی فیلم از سوی مخاطب پس زده نشد و فیلم در گیشه هم موفق بود. هادی حجازی‌فر با بازی در نقش احمد متوسلیان به سینمای ایران معرفی شد و پس از آن روند موفقیت را به سرعت طی کرد و این روزها یکی از بازیگران پرکار سینمای ایران است.

 غلامرضا تختی (1397)/کارگردان: بهرام توکلی

داستان: فیلم در زمان حال با قرائت وصیت‌نامه غلامرضا تختی آغاز می‌شود. سپس به گذشته می‌رویم و تختی را می‌بینیم که دوران کودکی‌اش را در فقر و در آلونک‌های خانی‌آباد می‌گذراند. کسب‌وکار پدر تختی از بین می‌رود و کار او را به جنون می‌کشاند. غلامرضا که به کشتی علاقه دارد در گام‌های اولیه‌اش برای کشتی‌گیر شدن در دوران نوجوانی ناکام می‌ماند و هنگام کار در تأسیسات نفتی مسجدسلیمان به تنهایی شروع به تمرین می‌کند. او سرانجام کارگری در مناطق نفتی را رها می‌کند و به تهران نزد خانواده‌اش برمی‌گردد و در باشگاه پولاد، عبدالحسن فعلی معروف به حاج فعلی، استعداد تختی را کشف می‌کند. غلامرضا به سرعت به عضویت در تیم ملی کشتی ایران درمی‌آید و در دوران جوانی نخستین بار در مسابقات کشتی هلسینکی ۱۹۵۱ مدال نقره و در المپیک ملبورن ۱۹۵۶ مدال طلا می‌گیرد. تختی همزمان با افتخارات ورزشی به‌خاطر مردمداری و روحیه‌ای که در کمک به مستمندان دارد به محبوبیت‌های فراوانی می‌رسد و در عین حال با مسائل زندگی خصوصی و خانوادگی‌اش هم درگیر است. موفقیت تختی در میدان‌های ورزشی حسادت‌های هم تیمی‌های او را برمی‌انگیزد و محبوبیتش در میان مردم باعث ایجاد حساسیت در حکومت می‌شود، به‌خصوص که او گرایشی به جبهه ملی و مصدق دارد. دشمنی‌ها و حسدورزی‌ها، همراه با چند ناکامی در اواخر دوران ورزشی‌اش، تختی را سرخورده و خسته می‌کند و ازدواجش در ۱۲ آبان ۱۳۴۵ هم نه‌تنها تغییری در وضعیت او نمی‌دهد بلکه به‌دلیل اختلاف‌هایی که با همسرش دارد، مشکلاتش تشدید می‌شود. تولد پسرش بابک در شهریور ۱۳۴۶ نیز تأثیری در وضعیت او ندارد و سرانجام جهان‌پهلوان غلامرضا تختی در هفدهم دی ۱۳۴۶ و 2روز پس از تنظیم وصیت‌نامه‌اش در دفترخانه‌ای، در اتاق ۲۳ هتل آتلانتیک تهران دارفانی را وداع می‌گوید.
   فیلم از همان آغاز تکلیفش را با مرگ تختی روشن می‌کند و نشان می‌دهد که برخلاف فیلم «جهان پهلوان تختی» (1376) ساخته بهروز افخمی نمی‌خواهد به این موضوع بپردازد که تختی را کشتند یا خودکشی کرد. شرح زندگی تختی برای توکلیان مهم‌تر از نحوه مرگش است. فیلم در اکران عمومی شکست سختی خورد و این سؤال را ایجاد کرد چرا مردم به فیلمی درباره یکی از قهرمانان معاصر ایران روی خوش نشان ندادند؟ در این فیلم چند بازیگر نقش تختی را در مقاطع مختلف زندگی او بازی کردند که هیچ‌کدام بازیگران مشهوری نبودند.

منصور (1398) /کارگردان: سیاوش سرمدی
داستان: فیلم درباره تلاش‌های منصور ستاری طی سال‌های جنگ برای مجهز کردن نیروی هوایی ارتش ایران است. او که فرماندهی این نیرو را برعهده دارد، به قول خودش ارتش لشکری شده که سلاح مؤثر برای جنگیدن ندارد. ستاری به‌دنبال هواپیما و ادوات جنگی کارآمد است تا بتواند نیروی هوایی را مجهز کند اما با تحریم‌هایی روبه‌رو است که باید خودش شخصا آنها را حل و فصل کند. در این میان دلالان هم هستند که چوب لای چرخ او می‌گذارند و از همه بدتر، خودی‌هایی هستند که چشم دیدن او را ندارند و نمی‌خواهند موفقیت او را ببینند.
   سیاوش سرمدی پیش از این فیلم تجربه مستندسازی داشت. او درباره اینکه این تجربه چه کمکی به او در ساخت «منصور» کرده گفته: «تجربه مستندسازی به من کمک کرد تا فیلمی باورپذیر بسازم. از عناصر کلیشه‌ای در فیلم استفاده نکردم و مخاطب را احساساتی نکردم. از موسیقی پرحجم در فیلم استفاده نشده و در لحظه‌های احساسی تنها دوبار موسیقی داریم. اکشن‌ها در نمای دور است و از دیالوگ‌های شعاری حذر کردم. من سعی کردم که یک انسان خلق کنم که کنشگر است. برای اینکه این شخصیت باورپذیر شود، تلاشی نکردم که مخاطب را احساساتی کنم. این فیلم قرار بود که درباره مهندس ثنایی که با همکاری شهید ستاری اقدام به ساخت هواپیمای ایرانی کرد و درباره روند ساخت این هواپیما به‌صورت مستند ساخته شود، اما منابع تصویری مناسبی وجود نداشت. مهندس ثنایی در سال ۶۵ یک اف‌پنج را شبیه‌سازی کرده بود، این روند ساخت هواپیما برایم جذاب بود و می‌خواستم حتماً این کار را بسازم. در ابتدا شهید ستاری قهرمان داستان نبود به این دلیل که دغدغه فیلم به‌روز شود به تغییر نگاه قصه فکر کردم که داستان جذاب‌تری را به مخاطب ارائه کنم.» محسن قصابیان در این فیلم در نقش شهید منصور ستاری ظاهر شده که چندان در سینما پرکار نیست و عمده فعالیتش در تئاتر بوده است.




 

این خبر را به اشتراک بگذارید